در سالهای اخیر توجه زیادی به افزایش کارایی و اثربخشی بخشهای عمومی در سراسر دنیا شده است. یکی از مهمترین دلایل آن، فشارهایی است که از ناحیه ذینفعان به سازمانها وارد می شود و سازمان را در جهت ارتقای سطح مسئولیت پاسخگویی هدایت می کند. این موضوع، بسیاری از مدیران بخش عمومی را به جستجو در روشها و ابزار بهبود عملکرد در بخش خصوصی به منظور دستیابی به این مهم وادار کرده است.
یکی از کاربردیترین روشهای بهبود عملکرد، الگوسازی است. آغاز استفاده از الگوسازی را میتوان دهه 70 میلادی دانست. شرکت زیراکس (Xerox) به عنوان یک شرکت پیشگام در الگوسازی بهصورت موفقیت آمیزی روشهایی را از شرکت ال ال بین (L.L. Bean) که به عنوان یک شرکت پیشرو در نظر گرفته می شد، شناسایی و اتخاذ کرد (Zairi, 1988). زیراکس ناحیه ای که در آن دارای ضعف بود را شناسایی و سپس به شناسایی شرکتی پرداخت که در آن فرایند خاص، بهترین به حساب می آمد. با مشاهده و ارزیابی شرکت، الگوی بهبود در عملکرد خود را یافت و در جهت رفع ضعف موجود اقدام کرد. تجربه سودمند آنها موجب گردید که بسیاری از شرکتها از این رویکرد برای بهبود عملیات خود استفاده کنند. مفهوم تاریخی الگوبرداری از یک نقل قول قدیمی ژاپنی سرچشمه می گیرد که می گوید: «اگر شما خودتان و دشمنانتان را بشناسید، لازم نیست که از نتیجه هزار پیکار هم بیمناک باشید».
برای مشاهده متن کامل این مقاله روی پیوند زیر کلیک نمایید.